در لغت به معنای«به گوشهي چشم نگاه کردن». شاعر يا نويسنده گاهي براي زيباتر ساختن سخن و تأثيرگذاري بيشترِ آن، به اشاره و غيرِ مستقيم از آيات، روايات، احاديث، داستانها و رويدادهاي مهمّ تاريخي و ... استفاده ميکند
به اين شيوهي بهرهگيري از کلام، «تلميح» ميگويند.
کتاب درسي:
نه محقّق بُود نه دانشمند
چارپايي بر او کتابي چند «سعدي»
تلميح به آيهي 5 سورهي جمعه«مثلُالّذين حملوا التّوراتَ ثمَّ لَم يحملوها کمثلِ الحمارِ يحملُ الاسفار»حال کساني که عمل کردن به تورات بر دوش آنهاست ولي به آن عمل نميکنند، مثل خري است که چند کتاب بر دوش خود حمل ميکند(بدون آنکه از آنها باخبر باشد).
**
ذات او دروازهي شهر علوم
زيرِ فرمانش حجاز و چين و روم
*
که من شهرِ علمم عليّام در است
درست اين سخن گفتِ پيغمبر است «فردوسي»
خود ارزيابي
در بيتهاي زير آرايهي تلميح را مشخّص کنيد:
خليل آتشين سخن! تبر به دوشِ بتشکن!
خداي ما دوباره سنگ و چوب شد، نيامدي!
**
«سياوش»وار بيرون آمدم از امتحان، گرچه
دلِ «سودابه»سانت هرچه آتش بود، با خود داشت «محمّدعلي بهمني»
**
عشق با دشوار ورزيدن خوش است
چون خليل از شعله گل چيدن خوش است
**
افتد اگر گذارِ خليل اندر آن مقام
قربان کند دوباره پسر در مناي توس
**
من از کدامين رُستمت تاوان بگيرم؟
اي قلبِ خنجر خورده، سهرابيترينم! «نادر بختياري»
**
دوباره پلکِ دلم ميپد، نشانهي چيست؟
شنيدهام که ميآيد کسي به مهماني «قيصر امينپور»
**
من از اين سمت ميبينم سواري را و اسبي را
افقها سبز در سبزند و او فانوس در دست است
